دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ وهنر اراک
دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ وهنر اراک

دانشگاه علمی کاربردی فرهنگ وهنر اراک

روابط عمومی کارورزی 2

روابط عمومی در ایران (قبل از انقلاب اسلامی)

روابط عمومی به مفهوم امروزین آن تا قبل از جنگ جهانی دوم در ایران پدیده و حرفه ای ناشناخته بود. هر چند که از روش های روابط عمومی در انقلاب مشروطیت ایران بارها استفاده شد ولی به عنوان یک حرفه و فن شناخته شده مطرح نشد.

روابط عمومی به مفهوم امروزین آن تا قبل از جنگ جهانی دوم در ایران پدیده و حرفه ای ناشناخته بود. هر چند که از روش های روابط عمومی در انقلاب مشروطیت ایران بارها استفاده شد ولی به عنوان یک حرفه و فن شناخته شده مطرح نشد. قبل از جنگ جهانی دوم در ایران اداره کل تبلیغات وجود داشت و بعضی از وزارتخانه ها و موسسه ها واحدی به نام اطلاعات دایر کرده بودند که عمده کار آنان راهنمایی و هدایت ارباب رجوع بود، اما در جنگ دوم جهانی که سالهای اشتغال ایران و دوران هیجان ملت برای ملی شدن صنعت نفت بود، لزوم وجود اداره و واحدی به منظور شناساندن کارها و برنامه های هر موسسه به مفهوم واقعی آن احساس و ثابت شد و در همین ایام بود که اکثر سازمانها و دستگاه ها نسبت به تشکیل ادارات اطلاعات و انتشارات اقدام کردند و خود را به وسایل ارتباط جمعی نزدیک ساختند.

آنچه اکنون به عنوان روابط عمومی چه از نظر اصطلاح و چه از نظر حرفه روابط عمومی باز می شناسیم. برای نخستین بار در شرکت ملی نفت ایران ایجاد شده است. در شرکت سابق نفت ایران و انگلیس تا سال ۱۳۳۰ یک دفتر اطلاعات و مطبوعات وجود داشت و این دفتر رابط بین شرکت و مطبوعات بود. پس از ملی شدن صنعت نفت، دفتری تحت همان عنوان در شرکت ملی نفت ایران تشکیل شد و عنوان همین دفتر بود که بعدا" به روابط عمومی تبدیل شد. در شرکت سهامی تصفیه نفت وابسته به صنعت نفت ایران بود که دو نفر از افراد سرشناس علم ارتباطات و روابط عمومی چون دکتر حمید نطقی استاد دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی و ابوالقاسم راحت شاعر و روزنامه نویس در آن اشتغال به کار داشتند. تحول روابط عمومی تا آن اندازه بود که ظرف حدود ۲ سال انجمنی به نام انجمن روابط عمومی ایران و چند موسسه مشاوره در روابط عمومی به وجود آمد و حتی دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی این رشته را در سطوح لیسانس تدریس کرد.

از تشکیل نخستین روابط عمومی در دستگاههای دولتی، تاریخ دقیقی در دست نیست ولی از سال ۱۳۴۵ شمسی بود که وزارتخانه ها به تدریج اداره اطلاعات، تبلیغات و انتشارات را به نام روابط عمومی برگرداندند. تعدادی از آنها حتی تا چند سال بعد از انقلاب نیز فعالیت های روابط عمومی را با برخی فعالیت های دیگر تلفیق کرده بودند و بخش هایی نظیر روابط عمومی و انتشارات یا اداره اطلاعات و روابط عمومی را با هم به کار می بردند، در حالی که همین روابط عمومی ها اکنون به عنوان واحدهای مستقل در موسسه ها عمل می کنند، ولی موسسه هایی که در سالهایی اخیر ایجاد کرده اند آنها را با عناوین سازمانی دیگری چون روابط عمومی و دبیرخانه، روابط عمومی و دفتر مدیر کل، روابط عمومی و اموربین الملل و ... ترکیب کرده اند.

نخستین سمینار روابط عمومی در ایران نیز در تاریخ ۳۰ آذر سال۱۳۴۲ توسط شرکت نفت در آبادان و دومین سمینار روابط عمومی در ۱۳ مهر ۱۳۴۴ در کرمانشاه از سوی شرکت نفت برگزار شد.

وزارتخانه ها و موسسات های بزرگ دیگر ایران، به اقتباس از این شرکت و سالها پس از تأسیس دفتر روابط عمومی در شرکت ملی نفت ایران اقدام به تأسیس دفاتر روابط عمومی کردند.

پس از تشکیل واحدهای روابط عمومی در ایران، نیاز به آموزش مسئولان روابط عمومی و کارمندان این واحدها احساس شد. برای این منظور وزارت اطلاعات و جهانگردی سابق، اقدام به تشکیل کلاسهای کوتاه مدت آموزشی کرد. پاره ای از وازرتخانه ها، مانند وزارت امور خارجه، برای آموزش کارکنان و وابستگان خود در کشورهای خارج، رأسا" به تشکیل دورههای کوتاه مدت روابط عمویم اقدام کردند.

در سال ۱۳۴۵ برای تشکیل دانشکده ای در رشته روابط عمومی مطالعاتی صورت گرفت که در سال ۱۳۴۶ منجر به تشکیل "موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی" شد.

این موسسه عالی با اجرای آزمون ورودی از میان فارغ التحصیلان دبیرستان ها در رشته های ادبی، ریاضی، طبیعی و روزنامه نگاری، تعدادی دانشجو برای تحصیل در رشته لیسانس روابط عمومی برمی گزید. دانشجویان پس از طی ۴ سال تحصیل و گذراندن ۱۴۰واحد درسی موفق به اخذ لیسانس در رشته روابط عمومی می شدند.

موسسه عالی "مطبوعات و روابط عمومی" در سال تحصیلی۴۷-۱۳۴۶ فعالیت خود را آغاز کرد. فعالیتهای این دانشکده تا سال۱۳۵۷ ادامه داشت و هر سال تعدادی لیسانس روابط عمومی وارد بازار کار شدند.

پیش از پیروز انقلاب اسلامی شرکتهای بزرگ بخش خصوصی، بویژه آنها که بخشی از سرمایه شان را شرکتهای خارجی تشکیل میدادند دارای واحد روابط عمومی بودند ولی روابط عمومی بخش خصوصی در ایران بخش کوچکی از روابط عمومی را تشکیل می داد و حجم آن در برابر روابط عمومی بخش دولتی و نیمه دولتی بسیار ناچیز بود.

در ایران بر خلاف کشورهای سرمایه داری دفاتر خصوصی روابط عمومی که خدمات کارشناسانه به دفاتر روابط عمومی دولتی و غیر دولتی بفروشند، وجود نداشت و هنوز نیز وجود ندارد. تنها پیش از انقلاب اسلامی تعدادی بنگاه تبلیغاتی در تهران وجود داشتند که در زمینه آگهی های بازرگانی خدمات تخصصی خود را به واحدهای روابط عمومی دولتی و غیر دولتی می فروختند. سایر خدمات تخصصی دفاتر روابط عمومی از کارشناسان آزاد و یا دفاتر خاص این خدمت خریداری شد.

در کشورهای صنعتی روابط عمومی از بطن موسسه های بخش خصوصی تولید یافت. ولی در ایران این موسسه های دولتی بود که برای اولین بار روابط عمومی را به وجود آوردند.

 

منابع :

 

(۱کتاب تئوری و عمل در روابط عمومی و ارتباطات، علی میرسعید قاضی.

 

پی نوشت ها

 

۱-معصومی رضا – وب سایت خبرنگار

۲-پایگاه علوم ارتباطات ایران

زمان ثبت نام کاردانی به کارشناسی دانشگاه علمی کاربردی

اطلاعیه سازمان سنجش آموزش کشور درباره تاریخ و نحوه ثبت نام پذیرش دوره‌ مهندسی فناوری و دوره کارشناسی حرفه‌ای (ناپیوسته) «حضوری» و «آموزش‌های خاص – حین‌کار غیرحضوری» نظام آموزش مهارتی بهمن‌ماه سال 1393

1393/09/29

بدین وسیله به اطلاع کلیه داوطلبان متقاضی ثبت نام  و شرکت در پذیرش دوره مهندسی فناوری و دوره کارشناسی حرفه‌ای (ناپیوسته) «حضوری» و «آموزش‌های خاص - حین‌کار غیرحضوری» نظام آموزش مهارتی دانشگاه جامع علمی ـ کاربردی  بهمن ماه سال  1393 می رساند، که ثبت نام منحصراً به صورت اینترنتی از روز سه شنبه مورخ 9/10/93 آغاز و در روز دوشنبه 15/10/93 پایان می پذیرد.

لذا کلیه متقاضیان ، ضرورت دارد که در مهلت در نظر گرفته شده و پس از مطالعه دقیق دفترچه راهنما (دفترچه راهنما از طریق سایت سازمان قابل دسترسی است) و فراهم نمودن مدارک و اطلاعات مورد نیاز ثبت‌نام به پایگاه اطلاع‌رسانی سازمان سنجش‌ آموزش کشور  به نشانیwww.sanjesh.org  مراجعه و نسبت به ثبت نام در پذیرش دوره مذکور اقدام نمایند.

با توجه به اینکه پرداخت هزینه ثبت‌نام به صورت اینترنتی انجام می‌شود، داوطلبان لازم است به وسیله کارت‌های عضو شبکه بانکی شتاب که پرداخت الکترونیکی آن‌ها فعال می‌باشد، با مراجعه به پایگاه اطلاع‌رسانی سازمان سنجش در بازه زمانی ذکر شده و پرداخت مبلغ 144.000 (یکصد و چهل و چهار هزار ) ریال به عنوان وجه ثبت‌نام نسبت به ثبت‌نام اقدام نمایند.

روابط عمومی سازمان سنجش آموزش کشور

16آذر روز دانشجو گرامی باد

امروز شانزدهم آذر، روزی است که سه دانشجوی دانشگاه تهران در اعتراض به دخالتهای امریکا و انگلیس در امور ایران و سفر "ریچارد نیکسون" معاون رییس جمهوری امریکا به تهران، همراه دیگر دانشجویان بپاخاستند و سینه خود را آماج گلوله های رژیم پهلوی قرار دادند تا سندی دیگر از روح میهن پرستی، آزادی خواهی و استقلال طلبی فرزندان این مرزوبوم را برای همیشه در تاریخ ثبت کنند. این روز، روز دانشجو نام گرفته است.

علم شهید دکتر علی شریعتی در باره آنان نوشته است:«اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همانجایی که بیست و دو سال پیش، «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته‌اند، نخواستند ـ همچون دیگران ـ کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می‏آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی‌روند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید» هستند. این «سه قطره خون» که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می‏توانستم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر شده‌ام بپوشانم، تا در این سموم که می‏وزد، نفسرند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»

‏روایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی از واقعه 16 آذر 1332 چنین است:

 بیشتر از 50 روز از کودتای آمریکایی ارتشبد زاهدی علیه دولت مردمی دکتر محمد مصدق در 28 مرداد 1332 نگذشته بود. مردم هنوز درک کودتا برایشان سنگین بود. اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا در همین روز اتفاق افتاد؛ دانشگاه و بازار به طرفداری از تظاهرکنندگان اعتصاب کردند. تظاهرات به قدری سنگین بود که کودتاچیان وارد معرکه شدند و طاق بازار را بر سر بازاریان خراب کردند و دکان‏های آنان را به وسیله مزدوران خود غارت کردند. 

16 آبان سال 32 بود؛ کابینه زاهدی و دولت انگلستان برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند. 

در تاریخ 24 آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می‏آید. نیکسون به ایران می‏آمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می‏نمود. 

دو روز قبل از آن واقعه تلخ (14 آذر) زاهدی تجدید رابطه با انگلستان را رسما اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت»، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز 14 آذر تظاهراتی در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده‏ای دست گیر شدند. این وضع در روز 15 آذر هم ادامه داشت. 

رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ امنیت سفر نیکسون نیروهای نظامی خود را در دانشگاه مستقر کرد؛ روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می‏رسد که باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیسکون صداها خفه گردد و جنبنده‏ای نجنبد... 

صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه‏ای را پیش بینی می‏کردند. 

دانشجویان حتی الامکان سعی می‏کردند که به هیچ وجه بهانه‏ای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده‏ای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه‏ای به دست آنان نیامد به داخل دانشکده‏ها هجوم می‏آوردند؛ از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. بین دستگیر شدگان، چند استاد نیز دیده می‏شد که به جای دانشجو مورد حمله قرار گرفته و پس از مضروب شدن به داخل کامیون کشیده شدند؛ چون احتمال وقوع حوادث وخیم‏تری می‏رفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان، دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانه‏های خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند. 

دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده، محوطه دانشگاه را ترک می‏کردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنی حمله کردند. بهانه حمله آنان به دانشکده ظاهرا این بود که در این گیر و دار دو دانشجوی رشته ساختمان به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض می‏کنند. ارتشی‏ها برای دست‏گیری آنان وارد دانشکده فنی وارد کلاس درس مهندس شمس می‏شوند تا دانشجویان معترض را دست گیر کنند؛ وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض می‏کند او را با مسلسل به جای خود می‏نشانند و حتی با شکنجه مستخدم دانشکده سعی می‏کنند که آن دو دانشجو را بیابند. 

رئیس وقت دانشگاه تهران برای اینکه جلوی ناآرامی‏ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنی باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عده‏ای از سربازان، دانشکده فنی را به صورت کامل محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. آنگاه دسته‏ای از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند. 

اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم می‏دید و خود را کشته می‏دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعاری کوتاه بیرون ریخت: «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند به کلی غافل گیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت‏های جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی پله‏ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفی بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدی شریعت رضوی که ابتدا هدف قرار گرفته به سختی مجروح شده بود بر زمین می‏خزید و ناله می‏کرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده یکی از جانیان «دسته حاجیباز» با رگبار مسلسل سینه او را شکافت. 

بعد از پایان درگیری‏ها احمد هنوز زنده بود؛ او را به یکی از بیمارستان‏های نظامی تهران منتقل کردند. در حالی که در درگیری‏ها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکید بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا کردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهید شد. 
مظلومیت قندچی به حدی بود که حتی بعد از شهادت، به خانواده‏اش گفته بودند که احمد را با دو شهید دیگر در امام زاده عبدالله دفن کرده‏اند. برادر شهید قندچی گفت: «بعد از این که فهمیدیم احمد را در مسگر آباد دفن کرده‏اند با خانواده شریعت رضوی و بزرگ نیا به مسگر آباد رفتیم و قبر شهید را نبش کردیم و او را مخفیانه به امام زاده عبدالله بردیم و در آنجا در کنار دوستانش به خاک سپردیم.» 

در جریان درگیری 16 آذر عده زیادی از دانشجویان که تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار به آزمایشگاه پناه بردند. پس از ختم گلوله باران دقیقه‏ای سکوت، دانشکده را فرا گرفت. ناگهان میان سکوت ناله بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب‏ها فرو رفت و از چشم بیش‏تر دانشجویان اشک جاری شد. ناله‏های بلند سوزناک می‏فهماند که عده‏ای مجروح شده‏اند و در همان جا افتاده‏اند. اولیای دانشکده، مستخدمان و چند نفری از دانشکده پزشکی می‏خواستند مجروحان را به پزشکی برده معالجه کنند ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع این کار شدند. بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. بدین ترتیب سه نفر از دانشجویان (بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی) شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. 

خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد. در روز 17 آذر تمام دانشگاه‏های تهران و اغلب شهرستان‏ها در اعتصاب کامل به سر بردند؛ حتی بسیاری از دبیرستان‏ها هم با تعطیل کردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهیان در تظاهرات علیه فجایع 16 آذر و سفر نیکسون به تهران شرکت کردند. 

برای کم رنگ کردن واقعه 16 آذر، جنایت کاران شروع به سفسطه کردند. در مقابل خبرنگاران گفتند که: «دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک نمودند و تصادفا سه نفر کشته شد.» در همان روزها یکی از مطبوعات نوشت: «اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس دانشجویان پر درآورده و خود را به گلوله زدند!» 

رژیم برای این که واقعه 16 آذر زودتر از یادها برود از برپایی مراسم یادبود شهدا جلوگیری کرد. 

برادر شهید شریعت رضوی می‏گوید: «بعد از شهادت این سه تن به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه هایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط 300 کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود به من دادند. هر کس می‏خواست به طرف امام زاده عبدالله برود کارتش را کنترل می‏کردند.» 
برادر شهید بزرگ نیا نیز می‏گوید:«از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد 200 هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد می‏خواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسؤول باشم.» 

درست روز بعد از واقعه 16 آذر، نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی گناه رنگین بود دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد. صبح ورود نیکسون یکی از روزنامه‏ها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده‏ای به نیکسون نوشت. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانی‏ها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر می‏آید یا کسی از زیارت بازمی گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد می‏شود ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی و گوسفندی قربانی می‏کنیم؛ آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود که «آقای نیکسون! وجود شما آن قدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.»

شرح عکس: 
بالا از راست به چپ: شهیدان احمد قندچی، آذر شریعت رضوی، مصطفی بزرگ نیا
پایین: 
ریچارد نیکسون و محمدرضا پهلوی پس از کودتای 28 مرداد- کاخ سعد آباد

منابع: 
1- خاطرات شهید چمران 
2- روزنامه کیهان آذر 58 
3- روزنامه اطلاعات آذر 58 
4- روزنامه جمهوری اسلامی آذر


آذر 1332به روایت شهید چمران



 

 حدود ساعت 10 صبح، سربازان رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه‌برداری تدریس می‌کرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می‌رسید

16 آذر ماه سال 1332 به دلیل قرار گرفتن در بطن ایام حکومت طاغوت، از تاریخنگاری بسیار ضعیفی برخوردار است.خفقان حاکم بر آن سال ها و سالمند شدن شهود اصلی ماجرا در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باعث شد که تاریخ شفاهی این حادثه سرنوشت ساز که از آن با عنوان سر آغاز جنبش دانشجویی ایران یاد می شود از ضعف فراوانی برخوردار باشد.آن چه خواهید خواند از معدود تک نگاری های بجا مانده از شهود 16 آذر سال 1332 است که به قلم شهید شهید مصطفی چمران و در سال 1341 به رشته تحریر در آمده است: 

از آن روزیعنی 16 آذر 1332، نه سال می‌گذرد ولی وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می‌بینم؛ صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌‌اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله‌ی جانگداز مجروحان را در میان این سکوت دردناک می‌شنوم، دانشکده‌ی فنی خون‌آلود را در آن روز و روزهای بعد به رای العین می‌بینم. 
آن روز ساکت­‌ترین روزها بود و چون شواهد و آثار احتمال وقوع حادثه‌ای را نشان می‌داد، دانشجویان بی‌اندازه آرام و هوشیار بودند که به هیچ‌جه بهانه‌ای به دست کودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور سه نفر از بهترین دوستان ما، بزرگ‌نیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟ 
اعمال خائنانه دولت کودتا هرروز بر بغض و کینه مردم می‌افزود و بر آتش خشم وغضب آنان دامن می‌زد. از روز 14 آذر تظاهراتی که در گوشه به وقوع می‌پیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عده‌ای دستگیر شدند. روز 15 آذر مجددا تظاهرات بی‌سابقه‌ای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکده‏های پزشکی، حقوق و علوم، دندانپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام می‌گرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه می‌یافت و عده‌ای دستگیر شدند. در بازار نیز همزمان با تظاهرات دانشجویان، مردم دست به اعتصاب زده شروع به تظاهرات کردند و عده‌ای به وسیله مامورین نظامی گرفتار شدند. 
ضمنا در تاریخ 24 آبان اعلام شده بود که نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می‌آید. نیکسون به ایران می‌آمد تا نتایج «پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است» (نقل از نطق آیزنهاور در کنگره آمریکا بعد از کودتای 28 مرداد) را ببیند. 
دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. تظاهرات علیه افتتاح مجدد سفارت و اظهار تنفر به دادگاه «حکیم فرموده» همه جا به چشم می‌خورد و وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می‌نمود. 
ولی این تظاهرات برای دولتیان خیلی گران تمام می‌شد زیرا تار وپود وجود آنها بستگی به کمک سرشار آمریکا داشت. این بود که دستگاه برای خفه کردن مردم و جلوگیری از تظاهرات از ارتکاب هیچ جنایتی ابا نداشت. روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می‌رسد که «باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبده‌ای نجنبد...». 
دولت بغض و کینه شدیدی به دانشگاه داشت. زیرا دانشجویان پرچمدار مبارزات ملی بودند و با فعالیت مداوم و موثر خود هیات حاکمه را به خطر و سقوط تهدید می‌کردند. دولت با خراب کردن سقف بازار و غارت اموال رهبران آن، بازاریان را کم و بیش مجبور به سکوت کرد ولی دانشگاه همچنان خاری در چشم دستگاه می‌خلید و دست از مبارزه برنمی‌­داشت و دستگاه همچون درنده خونخواری به کمین نشسته دندان تیز کرده بود که از دانشجویان مبارز دانشگاه انتقام بگیرد. انتقامی که عبرت همگان شود. 
این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و به بهانه تظاهرات علیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون جنایت بزرگ هیات حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه شانزده آذر ماه 1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست. صبح شانزدهم آذر هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه شده وقوع حادثه‌ای را پیش بینی می‌کردند. نقشه پلید هیات حاکمه بر همه واضح بود و دانشجویان حتی الامکان سعی می‌کردند که به هیچ وجه بهانه‌ای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس‌ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده‌ای کارآگاه به راه افتادند. 
حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاس‌­ها بودند، چندین نفر از سربازان دسته "جانباز " به معیت زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند. ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه‌برداری تدریس می‌کرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می‌رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمی‌کرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت: «بسیار مواظب باشید. چون سربازان می‌خواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامه‌ای دارید از خود دور کنید (آن روز «راه مصدق» و اعلامیه‏های نهضت مقاومت ملی به وفور در دانشگاه پخش می‌شد.) مهندس خلیلی به شدت عصبانی است و تلاش می‌کند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کند ولی معلوم نیست که قادر به این کار باشد» او مهندس خلیلی و دکتر عابدی رییس و معاون دانشکده فنی با تمام قوا می‌کوشیدند از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کنند. ولی سربازان نه تنها به حرف آنها اهمیتی ندادند بلکه آنها را تهدید به مرگ کردند. تا بالاخره در کلاس به شدت به هم خورد و پنج سرباز«جانباز» با مسلسل سبک وارد کلاس شدند. 

*آغاز درگیری‌ها 

عده‌ای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد.اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم می‌دید و خود را کشته می‌دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت:«دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. لحظات موحشی بود. دانشجویان یکی پس از دیگری به زمین می‌افتادند به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت‌های جنوبی سه پله وجود داشت و هنگام عقب نشینی عده زیادی از دانشجویان روی این پله‏ها افتاده نتوانستند خود را نجات دهند. 
اجساد خون‌آلود شهیدان و آن همه ناله‏های پرشورشان نه تنها در دل سنگ این جلادان اثری نکرد بلکه با مسرت و پیروزی به دستگیری باقیمانده دانشجویان پرداختند. هر که را یافتند گرفتند و آنگاه آنها را با قنداق تفنگ زدند با دست‌های بالا به صف و روانه زندان کردند و خبر پیروزی خود را برای یزید زمان بردند تا انعام و پاداش خود را دریافت دارند. در این واقعه مستخدمان و کارگران دانشکده فنی بی‌اندازه به دانشجویان کمک کردند. 
بدین ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگ‌نیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین در آمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشاند، طوری که حتی پس از ماه‏ها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون می‌آمد. مامورین انتظامی پس از این عمل جنایتکارانه و ناجوانمردانه از انعکاس خشم و غضب مردم به هراس افتاده برای پوشاندن آثار جرم خود خون‌ها را پاک کردند ولی ماه‏ها اثر خون در گوشه و کنار دیده می‌شد و سال‌ها جای گلوله‏ها بر در ودیوار دانشکده فنی نمایان بود و تا زمین می‌گردد و تاریخ وجود دارد، ننگ و رسوایی بر کودتاچیان خواهد بود. 
جریان این فاجعه دردناک به سرعت منتشر شد و خشم و کینه آزادیخواهان را برافروخت. دانشگاه تهران به پیروی از دانشکده فنی و به عزای شهدای آن در اعتصاب عمیقی فرورفت. بعد از ظهر آن روز دانشجویان با کراوات سیاه از دانشکده حرکت کردند و با سکوت غم‌آلود و ماتم زده رهسپار خیابان‌های مرکزی شهر شدند و مخصوصاً در خیابان‌های لاله‌زار و استانبول انبوه دانشجویان عزادار نظر هر رهگذری را جلب و او را متوجه این جنایت عظیم می‌کرد. بیشتر دانشکده‏های شهرستان‌ها نیز برای پشتیبانی از دانشگاه تهران اعتصاب کردند. تعداد زیادی از سازمان‌های دانشجویی خارج از کشور نیز به عمل وحشیانه و خصمانه دولت به شدت اعتراض کردند. در مقابل سیل اعتراض، جنایتکاران شروع به سفسطه کردند و در مقابل خبرنگاران گفتند که دانشجویان برای گرفتن تفنگ سربازان حمله کردند و سربازان نیز اجباراً تیرهایی به هوا شلیک کردند و تصادفا سه نفر کشته شدند. 
یکی از مجلات، با آنکه سانسور شدیدی وجود داشت و کسی جرات نمی‌کرد علیه دستگاه کلمه‌ای بنویسد به مسخره نوشته بود که «اگر تیرها هوایی شلیک شده، پس بنابراین دانشجویان پر در آورده به هوا پرواز کرده و خود را به گلوله زده اند.» به عبارت دیگر گلوله‏ها به دانشجویان نخورده بلکه دانشجویان به هوا پرواز کرده‌اند و خود را به گلوله‏ها زده‌اند. 

*قربانیان نیکسون 

روز بعد نیکسون به ایران آمد ودر همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی‌‌گناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده مساعدت و کمک داد و به رییس جمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد چون او که نوشته بود؛ "... گو این که مخاطراتی که متوجه ایران بود، تخفیف یافته است. مع‌ذالک ابرهایی که ایران را تهدید می‌کرد، به کلی متلاشی و پراکنده نشده است. و مملکت نسبتاً امن و امان است! 
صبح ورود نیکسون یکی از روزنامه‏ها در سرمقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده‌ای به نیکسون نوشت که فورا توقیف شد. ولی دانشجویان سحرخیزی که خواب و خوراک نداشتند واستراحت در قبل مرگ دوستانشان میسر نبود، زودتر از پلیس روزنامه را خواندند. در این نامه سرگشاده ابتدا به سنت قدیم ما ایرانی‌­ها اشاره شده بود که «هرگاه دوستی از سفر می‌آید یا کسی از زیارت باز می‌گردد و یا شخصیتی بزرگ وارد می‌شود، ما ایرانیان به فراخور حال در قدم او گاوی یا گوسفندی قربانی می‌کنیم.» آنگاه خطاب به نیکسون گفته شده بود:«آقای نیکسون وجود شما آنقدر گرامی و عزیز بود که در قدوم شما سه نفر از بهترین جوانان این کشور یعنی دانشجویان دانشگاه را قربانی کردند.» 



اخبار تصادفات جادهای

6 کشته و 21 مجروح در تصادف کامیون با اتوبوس

جانشین فرمانده پلیس راه از وقوع تصادف بین اتوبوس اسکانیا و کامیون بنز خبر داد و گفت: این حادثه 6 کشته و 21 مجروح بر جای گذاشته است.

سرهنگ صمد اسفندیاری، به تشریح جزئیات این حادثه پرداخت و افزود: ساعت 4 بامداد چهارشنبه کامیون بنز از سمت محور آشتیانه به بجنورد (مسیر غرب به شرق) در حال حرکت بود که با یک دستگاه اتوبوس مسافربری اسکانیا که در مسیر عکس کامیون حرکت می کرد، برخورد داشته و 44 مسافر اتوبوس دچار حادثه شدند.
او گفت: اتوبوس مسافربری از سمت مشهد به قائم شهر در حال حرکت بوده که به دلیل بی احتیاطی کامیون بنز و تجاوز به سمت چپ دچار حادثه شده است.
جانشین فرمانده پلیس راه اعلام کرد: اتوبوس اسکانیا به موسسه ایران پیما قائم شهر تعلق دارد.
او همچنین از واژگونی یک دستگاه اتوبوس مسافربری ولوو در ساعت 4:40 بامداد خبر داد و گفت: این اتوبوس نیز در کیلومتر 17 محور چمن بید جنگل گلستان دچار حادثه شده که به دنبال آن دو مسافر کشته و 10 نفر دیگر نیز مجروح شدند.
سرهنگ اسفندیاری با بیان اینکه علت این حادثه تخطی از سرعت مطمئنه اتوبوس مسافربری گزارش شده است، گفت: اتوبوس از سمت رشت به مشهد مقدس در حال حرکت بود.

 

خودروهای بی کیفیت وشیب تند تلفات جاده ای در تصادفات جاده ای

سیاری از راه های کشور از نظر شیب، عرض و علائم مشکلات فنی دارند و ار تمام خصوصیات لازم برای یک جاده استاندارد برخوردار نیستند / آمار منتشر شده توسط سازمان بهداشت جهانی نشان می دهد ایران با تعداد 43.8 کشته در هر 100 هزار نفر، جزء کشورهای منطقه قرمز خطرناک در رانندگی جاده ای می باشد / در بسیاری از تصادفات این خوردو ها هستند که جان مسافران را در خطر می اندازند.
 این آمار تنها طی سه ماه در محور قائمیه- بابامیدان در استان فارس رقم خورده است. نوذر شفیعی " نماینده مجلس" میگوید بارها ازخطرناک بودن این جاده به وزیر راه شکایت کرده است. وی همچنین در آخرین تذکر خود به وزیر راه و شهرسازی گفت: قول و دستور مساعدی درخصوص بهبود وضعیت جاده قائمیه- بابا میدان داده اید اما این دستور در طبقات پایین وزارتخانه به فراموشی سپرده شد. آیا بیش از 20 کشته طی 3 ماه گذشته در یک جاده 35 کیلومتری کافی نیست تا وزارت راه به فکر باشد.

ایران پنجمین کشور دنیا در تلفات جاده ای است. آمار منتشر شده توسط سازمان بهداشت جهانی نشان می دهد ایران با تعداد 43.8 کشته در هر 100 هزار نفر، جزء کشورهای منطقه قرمز خطرناک در رانندگی جاده ای می باشد. پژوهشکده حمل و نقل، زیان تصادفات و تلفات جانی در ایران را سالانه حدود 19 هزار میلیارد تومان برآورد کرده است.

کارشناسان نبود جاده هایی با استاندارد کامل را یکی از علل مهم در تصادفات و بالابودن تلفات جانی میدانند. سرهنگ ضیا الدین "رئیس پلیس راه کشور" میگوید: در حال حاضر جاده های کشور ویژگی های کامل یک جاده استاندارد را ندارند و برای عبور رانندگان مناسب نیستند. سرهنگ ضیا الدین معتقد است بسیاری از راه های کشور از نظر شیب، عرض و علائم مشکلات فنی دارند و ار تمام خصوصیات لازم برای یک جاده استاندارد برخوردار نیستند.حمد دامادی عضو کمیسیون عمران مجلس در رابطه با استاندارد نبودن جاده ها معتقد است که نمیتوان  تمام تقصیرات را بر گردن جاده های غیر استاندارد انداخت " به طور کلی نمی توان آماری را لحاظ کرد و هر پروژه و راه را می‌توان براساس مدیریت و کیفیت مواد به کار رفته مورد بررسی قرار داد"

دامادی دلیل بسیاری از تصادفات را نبود خودروی مناسب میداند "دلیل برخی از تصادفات و سوانح موجود می‌تواند راه ها و جاده های غیر استاندارد باشد ولی ضعف خودروها بیشتر از جاده های خطرناک تصادفات و تلفات جانی بالا می برد".

خودروهای بی کیفیت ضریب تلفات جانی در تصادفات را بالا می برد و در بسیاری از تصادفات این خوردو ها هستند که جان مسافران را در خطر می اندازند. ابوالفتح نیکنام عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس بر این باور است خودروسازان به خاطر پرداخت یارانه های بی حساب و کتاب هیچ میلی به رقابت ندارند به همین خاطر کیفیت و استاندراد های لازم در خودروها را رعایت نمی کنند.

نیکنام در ادامه میگوید که اگر پرداخت یارانه ها نبود خودروسازی های داخلی در رقابت با خودروهای خارجی ورشکست می شدند " اگر یارانه به شرکت‌های خودروسازی داخلی پرداخت نمی‌شد، این شرکت‌ها، هم‌اکنون وجود خارجی نداشتند؛ ملت در طول این سال‌ها خودروهای بی‌کیفیت تولید داخل را به ناچار استفاده و تحمل کرده است" 

علل انسانی  در ایران درصد بیشتری را در تصادفات دارد اما این موضوع می تواند به سرعت و با آموزش صحیح برطرف شود. اما مشکلات جاده ای و خودروهای بی کیفیت با توجه به فرایند طولانی اصلاح، اهمیت بیشتری نسبت به علل انسانی تصادفات دارند.